بنام خدا
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما دستکم یک بار خوندیم و شنیدیم
شعری زیبا از مهرداد اوستا :
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج میگذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج میدهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر میشوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی میکنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار میبیند…
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف میشود.
بله نامزد اوستا فرح دیبا بود ..
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان میشود. و در نامه ای از مهرداد اوستا میخواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را میسراید..
حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ….
بنام خدا
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بُریدی و نبرید
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنید
کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار عروسی می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود تلاش می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود. سالها پس از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود فرح یا نامزد اوستا به فرانسه می رود...
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید.
• روز اسناد ملی
• 1337 خورشیدی، گشایش رصدخانه شیراز
• 1370 خورشیدی، درگذشت مهرداد اوستا شاعر و ادیب معاصر
• 1380 خورشیدی، ثبت جان پناه سنگی توچال در فهرست آثار ملی ایران
• روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر
• روز ورهرام و اردیبهشت ماه
• آیین پنجاه به در، پنجاهمین روز سال در میان مردم قزوین
• 1029 خورشیدی، پایان ساخت بنای تاج محل پس از 18 سال به دست استاد عیسی و دیگر معماران ایرانی
• 1358 خورشیدی، ثبت جهانی سه اثر ملی تخت جمشید، زیگورات چغازنبیل و میدان نقش جهان اصفهان در فهرست آثار فرهنگی میراث جهانی یونسکو
• 194 میلادی، آغاز جنگ سه ساله ایران و روم بر سر توسعه نفوذ سیاسی ایران در مناطق بین النهرین در زمان بلاش چهارم شاه اشکانی
• 894 میلادی، تصرف جزیره ایرانی هرمز از سوی ناوگان پرتغال
• کشته شدن "بزرگمهر" وزیر نامور و باتدبیر خسرو انوشیروان در سال 590 میلادی به دستور خسرو پرویز